سفیر سیمرغ، وبلاگ تخصصی ادبیات فارسی

داستان کفش و تجربه سفر
تا تو به اين کفش هاي تنگ آويخته اي ....برایت دنيا کوچک است و زندگي ملال آور.جرات کن و کفش تازه به پا کن.شجاع باش و باور کن که بزرگتر شده اي
============== رو به پارسا کردم ، پوزخندی زدم و گفتماگر راست مي گويي پس خودت چرا کفش تازه به پا نمي کني تا پا برهنه نباشي؟
==============پارسا فروتننانه خنديد و پاسخ داد :من مسافرم و تاوان هر سفرم کفشی بودکه هر بار که از سفر برگشتم تنگ شده بود وپس هر بار دانستم که قدري بزرگتر شده ام ==============
هزاران جاده را پيمودم و هزارها پاي افزار را دور انداختمتا فهميدم بزرگ شدن بهايي دارد که بايد آن را پرداخت حالا دیگر هيچ کفشی اندازه ي من نيست ======
وسعت زندگی هرکس به اندازه ی وسعت اندیشه ی اوست ------------------



:: موضوعات مرتبط: متن ادبی، داستان کوتاه، داستانک، ،
:: برچسب‌ها: داستان, پارسا, کفش, سفر,
نويسنده : ....